روزهای سیاه دختری جوان در خانه شیطانی
تاریخ انتشار: ۵ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۹۳۰۸۷۶
روزی که فهمیدم پسری با دخترم رابطه پنهانی دارد سراسیمه به در منزلشان رفتم تا او را از این کار بازدارم، اما تازه متوجه شدم که آن پسر از سوی خانوادهاش طرد شده است و از طریق خلاف روزگارش را میگذراند اکنون نیز دخترم را به لانه کثیف کشانده و ...
به گزارش خراسان، زن ۴۵ ساله که برای نجات دخترش از منجلاب مواد افیونی و تباهی، پلیس را تنها پناهگاه خود یافته بود در تشریح ماجرای «لانه کثیف» به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: ۲۲ سال قبل به خواستگاری جوانی پاسخ مثبت دادم که بسیار رفیق باز بود به همین دلیل هم خیلی زود به مواد مخدر آلوده شد و من در حالی از او طلاق گرفتم که دخترم در کلاس سوم دبستان تحصیل میکرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
او شغلهای متفاوتی را تجربه کرد تا این که در یک لوازم خرازی به فروشندگی مشغول شد. صاحب فروشگاه از همسایگان قدیمی خودمان بود و به همین دلیل من هم مخالفتی برای ادامه کار او نداشتم. حالا هر دونفرمان سرکار میرفتیم، ولی دخترم در شیفت بعد از ظهر کار میکرد و صبح در خانه بود. یک روز هدیه با نگرانی به من گفت: پسر جوانی همواره به فروشگاه میرود و مزاحمش میشود. به دلیل این که فروشگاه لوازم خرازی نزدیک منزلمان بود از دخترم خواستم در صورت تکرار مزاحمتها یک تک زنگ به من بزند. روز بعد هدیه با من تماس گرفت و من هم بی درنگ خودم را به محل کار هدیه رساندم و آن پسر جوان را تهدید کردم که اگر بار دیگر برای دخترم مزاحمت ایجاد کنی ماجرا را به پدر و برادرهای هدیه خواهم گفت و آنها بلایی بر سرت میآورند که هیچ گاه فراموش نکنی چرا که دخترم نامزد دارد و این مزاحمتها عواقب جبران ناپذیری خواهد داشت...
آن پسر جوان که خودش را «سلیمان» معرفی میکرد مدعی شد قصد ازدواج با هدیه را داشته و دیگر مزاحمتی برای او ایجاد نمیکند. خلاصه حدود سه ماه از سلیمان خبری نبود، اما من آرام آرام متوجه تغییر رفتارهای دخترم شدم. برایم باورکردنی نبود او که هیچ گاه دیر به خانه نمیآمد اکنون هفتهای دو شب را در بیرون از منزل سپری میکند و پاسخ تلفنهای مرا نیز نمیدهد. او ادعا میکرد شب را نزد یکی از دوستانش گذرانده است من هم که ادعاهایش را باور نمیکردم ماجرا را برای صاحبکارش بازگو کردم و از او کمک خواستم. نیمه شب روز بعد در حالی که هدیه به تماس هایم پاسخ نمیداد صاحبکارش او را به همراه پسر جوانی دیده بود که سوار بر موتورسیکلت از کنار پارک نزدیک منزلمان عبور کرده اند. با مشخصاتی که صاحبکار دخترم داد تازه فهمیدم آن جوان موتورسوار سلیمان است و پنهانی با دخترم ارتباط دارد، اما هدیه اصرار داشت که صاحبکارش اشتباه کرده است و او با سلیمان ارتباطی ندارد، ولی من با پرس و جو از همسایگان متوجه شدم که خانواده سلیمان نیز در همان محله زندگی میکنند.
وقتی دیدم هدیه شبهای زیادی را به خانه نمیآید نزد خانواده سلیمان رفتم، اما خواهر او که در منزل بود مدعی شد، پدر و مادرم سلیمان را «عاق» کرده اند و از او خبری نداریم. در همین حال هدیه که متوجه حضور من در منزل پدر سلیمان شده بود بلافاصله با من تماس گرفت که در مسیر بازگشت به خانه است. از سوی دیگر من برای حفظ آبروی خودم فقط دخترم را نصیحت میکردم تا او را از این منجلاب نجات بدهم. در همین روزها سلیمان به در خانه ما آمد و هدیه را خواستگاری کرد، اما من که میدانستم این ازدواج فرجامی ندارد به او گفتم باید به همراه خانواده اش به خواستگاری هدیه بیاید. چند روز بعد دخترم ساک بزرگی را به خانه آورد که درون آن تعداد زیادی بطری حاوی مشروبات الکلی بود وقتی فهمیدم آن ساک متعلق به سلیمان است دخترم را تهدید کردم که به پلیس گزارش میدهم. خلاصه روز بعد در حالی آن ساک را از خانه ام بیرون بردند که تازه متوجه شدم سلیمان نه تنها معتاد است و مواد مخدر توزیع میکند بلکه دخترم را نیز آلوده مواد افیونی کرده است. حالا هم هدیه مرا رها کرده و در لانه کثیف ومجردی سلیمان زندگی میکند. این درحالی است که سلیمان نه تنها هدیه را به منجلاب مواد افیونی کشانده بلکه ادعا میکند از او هیچ خبری ندارد. اکنون دخترم چند روز است که به تماس هایم نیز پاسخ نمیدهد و من با چشمانی اشکبار در انتظار او مستاصل مانده ام، اماای کاش ...
تحقیقات پلیس برای بررسی ادعاهای این زن جوان و رهایی دختر ۱۸ ساله از دام مواد افیونی با صدور دستورات ویژهای از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) آغاز شد.
منبع: آخرین نیوز
کلیدواژه: مواد افیونی پسر جوان روز بعد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت akharinnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آخرین نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۹۳۰۸۷۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
طلاق بهخاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر
زن جوان وقتی یک روسری قرمز رنگ و عروسک دخترانه در خودروی همسرش پیدا کرد برای طلاق به دادگاه خانواده رفت.
به گزارش مشرق، مقابل یکی از شعبههای دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بیقراری قدم میزد چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی
دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل میکند. در این پرونده میبینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه میداد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق میکرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمیشد اما با سادهانگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.
با این حال زوجهای جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پلهای پشت سر را خراب میکند.
منبع: روزنامه ایران